انجمن فرهنگی- هنری هنرمندان مجسمه ساز ایران در ماه مرداد با برپایی نمایشگاهی از آثار هنرمندان زیر ۳۵ سال خود، یکی از ماه های پرفعالیت خود را سپری کرد، زیرا این انجمن مطابق اساسنامه خود موظف به شناسایی و معرفی استعدادهای درخشان در زمینه های مختلف هنر مجسمه سازی و ایجاد جاذبه تحقیق و تفحص به منظور شکوفایی روحیه ابتکار و تتبع آنان است.
گروه سنی زیر ۳۵سال در ایران، دربرگیرنده هنرمندانی است که آینده این هنر برعهده آنان خواهد بود زیرا دامنه سنی مجسمه سازانی که اکنون سکان هدایت مجسمه سازی ایران را در دست دارند، به شکل کلی بالای ۵۰سال است.
در چنین شرایطی، فراهم کردن وسایل مشارکت همه جانبه و تجمع هنرمندان مجسمه ساز به منظور اعتلا و گسترش هنر مجسمه سازی در جامعه ایران و ایجاد فرصت مناسب برای رشد خلاقیت مجسمه سازان کشور- به خصوص هنرمندان جوان و پرشوری که آینده ساز این هنر هستند- از مهم ترین وظایفی است که مطابق اساسنامه برعهده انجمن فرهنگی- هنری هنرمندان مجسمه ساز ایران است.
هنر مجسمه سازی با توجه به کیفیت منحصر به فرد آن در تغییر محیط زیست انسان و جنبه مؤثر اجتماعی، از شاخه های مهم هنرهای تجسمی به شمار می رود اما به واسطه ابزار و مواد مورد نیاز این هنر، مجسمه سازی هنری بسیار پرهزینه بوده و با توجه به آنکه بخش مهمی از حضور آن در فضاهای رسمی انجام می شود، بسیار وابسته به سیاست گذاری های کلان فرهنگی کشورهاست.
ایران در طول سال های گذشته، التهاب ها و ناملایمات زیادی را در عرصه اقتصاد داخلی و روابط بین المللی پشت سر نهاده است و وقوع تغییرات بزرگ اجتماعی- از جمله به ثمررسیدن انقلاب اسلامی- تأثیر اجتماعی خود را در عرصه فرهنگ و هنر نیز برجا گذاشته است.
سیاست بیگانه زدایی در عرصه فرهنگی، به شکل معمول، سیاست بسیاری ازکشورها پس از بروز یک انقلاب است.
این سیاست در کشورهایی مانند ایران، مکزیک، کوبا و ونزوئلا مورد تأکید قرار گرفته به نحوی که در این کشورها مردم پس از رهایی از یوغ استعمار به بازیافت ریشه های فرهنگی و ملی خود علاقه نشان داده و دولت ها که برآمده از انقلابی ملی بودند این سیاست را در دستور کار خود قرار دادند.
با این وجود به دلیل وجود ارتباطات بین المللی و به دنبال برقراری روابط تجاری، خواه ناخواه تأثیرات فرهنگی در این کشورها پدیدار می شود و هنر ملی این کشورها تحت تأثیر دنیای بیرون قرار می گیرد.
در این میان، برخی از هنرمندان قادر می شوند با توجه به تأکید ملی خود، به گونه ای از هنر مجسمه سازی دست یابند که مورد توجه دیگر کشورهای جهان نیز قرار گیرد.
برای درک صحیح رخدادها و تغییر و تحولات هنر مجسمه سازی ایران در سال های اخیر، باید به دگردیسی تاریخی آن در طول زمان آگاه باشیم.
هنر مجسمه سازی از دوران باستان مورد توجه ایرانیان بوده و بسیاری از ایرانی ها با نقش برجسته های به جای مانده از تخت جمشید، مجسمه داریوش، سرباز مفرغی ساسانی، اسب بالدار و بسیاری نمونه های دیگر آشنایی دارند.
با حمله اعراب به ایران در دوره ساسانیان، این هنر که از منظر آنها نشانه هایی از بت پرستی و کفر در آن دیده می شد، تحریم و هنرمندان ایرانی از پرداخت مستقیم به این هنر منع شدند.
مجسمه سازان ایرانی در آن دوران به پیوند با زندگی روزمره پرداختند و به تولید اشیایی دست زدند که علاوه بر بروز خلاقیت های مجسمه سازان، دارای کاربری و مصرف روزمره بود.
قفل های آهنی با شکل جانوران و پرندگان یا رمل و اسطرلاب هایی با شکل اژدها و سیمرغ را می توان در زمره نتایج این دست فرآیندهای خلاقانه عنوان کرد. در واقع در این دوران، مجسمه سازی به صورت کاربردی درآمده بود و به صورت دق الباب و ظروف و وسایلی که در زندگی روزمره از آنها استفاده می شد، خودنمایی می کرد.
اما با شروع قرن بیستم، شرایط اجتماعی ایران دچار تغییر و دگرگونی شد و هنرمندان مجسمه ساز، امکان پرداخت مستقیم به هنر خود را بار دیگر به دست آوردند.
شاهان قاجار به تقلید از شهرهای اروپایی و آنچه در سفرهای خود دیدند، نصب مجسمه در میدان های تهران و دیگر شهرها را آغاز کردند.
ابوالحسن صدیقی و علی اکبر صنعتی از پیشگامان این هنر در ایران هستند و در دهه های سی و چهل شمسی، ایران نیز از جریان های تازه هنری جهان بی تأثیر نماند.
نخستین دانش آموختگان هنرستان های تجسمی که برای ادامه تحصیل به اروپا و آمریکا سفر کردند، با ایده های جدید به ایران بازگشتند و عشق به تجدد و مدرنیسم که توسط دفتر هنری وابسته به دربار پهلوی و وزارت فرهنگ و هنر آن زمان تأیید و ترویج می شد، به عنوان حامی این هنرمندان، اندیشه های آنان را به عنوان مهم ترین جریان هنری کشور تبلیغ کرد.
این جریان تا سال ۱۳۵۷ که انقلاب اسلامی در ایران به وقوع پیوست، به شکل مستمر به رشد خود ادامه داد.
نخستین نمایشگاه رسمی مجسمه پس از انقلاب اسلامی، در موزه هنرهای معاصر و در سال ۱۳۶۸ برپا شد.
این هنر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دچار تحول و نوزایی شد و هنرمندان مجسمه ساز به مضمون های ملی و بازیافت فرهنگی خود- هماهنگ با آرمان های انقلاب- دست زدند.
مجسمه سازان ایرانی که بنا به ارتباطات بین المللی از جریان حوادث و رویدادهای این هنر در جهان آن سوی مرزها باخبر بودند، در یک برزخ بین سنت ها و هماهنگی و همسانی با مدرنیسم به وقوع پیوسته در دیگر کشورها، سرگردان بودند.
جامعه ایرانی خود به استقبال مدرنیزاسیون آمده بود و تلاش داشت تا نمود آن را در هنر ببیند اما از سوی دیگر، نفهمیدن ریشه ها و بنیان های مدرنیته که ناشی از رایج نبودن «تفکر انتقادی» در طبقه نخبه جامعه بود، از مدرنیزاسیون، تحولی شکلی(فرمالیستی) و بی بنیاد می ساخت.
تفکر انتقادی به عنوان نیروی محرک مدرنیته، زیرساخت های لازم برای طرح و تحقق مفاهیم اصلی مدرنیته را به وجود می آورد و به دنبال آن مدرنیزاسیون آغاز می شود اما در کشورهایی نظیر ایران که این شیوه فکری به شکل نهادینه آموزش داده نمی شود، مدرنیزاسیون یک کالای وارداتی و مصرفی است.
این مسأله زمینه وابستگی فکری کشور را به وجود می آورد و هنرمندان مجسمه ساز کشور را به جهان برزخی رهنمون می کرد زیرا این هنرمندان در مرزهای ملی خود قدرت خلاقه ندارند و به تقلید از هنرمندان اروپایی می پردازند.
نمود دیگر این امر، اعتباری است که برای حضور بین المللی و کسب جوایز خارجی در جامعه هنری قائل می شوند؛ به این معنی که هنرمندی که از سوی متخصصان خارجی مورد تأیید قرار می گیرد، به عنوان یک هنرمند مهم در داخل کشور جلوه می کند.
نتیجه این رویکرد، وابستگی فکری هر چه بیشتر هنرمند ایرانی به همتای اروپایی اوست که با دو رویکرد اصلی شناخته می شود؛ عده ای از هنرمندان که بنا به گرایش های سیاسی، پرهیز از جهان غرب را در دستور کار خود قرار دادند، رو به سوی هنر شرق دور آورده و مروج اندیشه های هنرمندان آن سامان می شوند و جریان دیگر هنری کشور، همچنان خود را در اختیار تبلیغ هنرمندان اروپا و غرب قرار داده است.
آنچه فراموش شده، ریشه های فکری و منطقی نظام فرهنگی- تاریخی ملت ایران است؛ به این معنی که هنرمند به جای درون نگری در فرهنگ باستانی و ریشه دار رایج در سرزمین خود، به تقلید آثار هنرمندان مشهور شرق دور یا غربی می پردازد و به این ترتیب اوج انحطاط فرهنگی کشور را رقم می زند زیرا فردی که باید به بازیافت نوین پایه های فرهنگی ایرانی و به تجدید بنا و استمرار آن کمک کند، خود عامل ضربه زدن و از پای انداختن آن می شود.
هنرمندان مجسمه ساز ایرانی که اکنون عنان اختیار این هنر را در دست دارند از این آسیب ها بری نیستند و آموزگاران هنری کشور که تدریس هنر در دانشگاه ها را بر عهده دارند، افرادی جز همین مجسمه سازان نسل گذشته نیستند.
به این ترتیب مشخص است که هنر مجسمه سازی ایران در دایره بسته ای از آسیب ها ره می پیماید و هنرمندان نسل آینده با داشته های مغشوش و ره گم کرده ای روبه رو هستند.
نمایشگاه هنرمندان زیر ۳۵سال مجسمه ساز کشور، از همین نقطه آسیب دیده و رنج می برد.
این آثار نه تنها فاقد زبان بیانگر و کارآمدی مبتنی بر داشته های هنر ملی اند، بلکه بیش از هر چیز با زبان های اروپایی نقل قول می کنند و به این ترتیب، توانایی برقراری ارتباط با مخاطب خود را از دست می دهند زیرا نشانه های به کاررفته در هنر اروپایی، مخاطب را به دستگاه نشانه شناسی برآمده از همان جغرافیا هدایت می کند و امکان ایجاد ارتباط بین مفهوم رایج در فرهنگ بالیده در بستر زبان فارسی را از مخاطب می گیرد.
درواقع، بررسی آثار هنرمندان زیر ۳۵سال چیزی دال بر جغرافیای فرهنگی خلق اثر ارائه نمی کند و حتی مخاطب را به اشتباه انداخته، جغرافیایی دیگر را نشانش می دهد و به او می گوید که این آثار در جغرافیای اروپایی خلق شده اند.
این مسئله هنگامی مهم می شود که مخاطب در برابر اثر قرار می گیرد و پس از چند ثانیه لذت بصری، به نقد هرمنوتیک آن دست می زند.
اینجاست که اثر با ارائه دستگاه نشانه شناسی خارج از جغرافیای فرهنگی خود، مخاطب را گمراه کرده و از برقراری ارتباط بازمی ماند و به این ترتیب، خود به کارکردی ضد خود مبادرت می ورزد.
باید دانست آنچه از آن به عنوان دستگاه نشانه شناسی جغرافیای فرهنگی اثر یاد می شود، به معنی تکرار سنت هنری- تاریخی کشور نیست بلکه تنها با تفکر انتقادی پیرامون این سنت و تحلیل دقیق موقعیت فرهنگی ایران امروز می توان به آن دست یافت. آنچه یک ایرانی امروزی را می سازد، ملغمه ای از سنت ایرانی، مدرنیسم غربی و برداشت هایی از شرق دور است و هیچ کدام از آنها به تنهایی ایرانی نیست.